روز هایی که گذشت ...

ساخت وبلاگ
دیشب ۱۱ شب مدارک دادگاه امروز به دستم رسید و نشستم بخواندن و تنطیم کردن لایحه برای دعوایی که خودم پیش بینی می کردم شکست بخوریم ...امروز رفتم دادگاه و باختیم ... بعد ظهر با عین رفتیم گوشی بخرد ..به منا روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 109 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت: 2:26

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 106 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت: 2:26

دعا کنید تاب بیارم این روزها را ..

دعا کنید خدا  نگاهم کنه و انتقامم را بگیره ..

دعام کنید .

روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 109 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت: 2:26

با غم از خواب بیدار می شم. ساعت 9 شورای حل اختلاف.کارمندش وظیفه قانونی اش را انجام نمی دهد و الکی می خواهد مرا بفرستد جای دیگر ..و به کنایه هم می فرمایند شاید هم من سوادش را ندارم ..میرم پیش مدیر مجتم روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 112 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت: 2:26

یه وقت های فکر می کنم از من بی کس تر در دنیا وجود ندارد ...

حدایا فقط تو مانده ای برایم ..مانده ای ؟

این روزها تمام میشه ..اخرش همه میمیریم ..اما من هیچ وقت زخم زبون ها فراموش نمی کنم ..تنهایی هام ..بی صدا گریه کردن هام را ...بی کسی هام را ..

دلم می خواست برم یه جایی که هیچ کس نباشه ..یه جایی که خودم باشم ..نترسم از حرف زدن ...نترسم از ادم ها ..

روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 114 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت: 2:26

می دونم دردم چیه..دلم تنگ شده ....برای همه چی ...همه چی یعنی حتی دعوا کردن هاش ..تو روانشناسی شاید به ادمی مثل من بگند بیمار ..اما راستش دیگه مدت ها است حوصله مشاوره ها را ندارم. اصلا دلم یه رمال می خواهد که ته یه فنجون نگاه کند و بگوید ته این زندگی کی تمام میشه.

دیشب ۱۰ برق ها خاموش کردم . چهار صبح بیدار شدم ..دست کشیدم روی تخت ..یاد بچگی هام افتادم که عروسک ام روی تخت بود ..دیشب دلم خواست کسی بغلم کنه ...یا کسی را بغل کنم ..بغض کردم ..دلم تنگ شده ..

روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 112 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت: 2:26

دو تا متن عجیب خوندم که باورش دارم  

هر تجربه تلخی تو زندگی داشتم زیرش امضای کسایی بود که دوستشون داشتم 

شرایط سخت زندگی اونقدرها هم بد نیست حداقل می فهمی اطرافیانت چقدر بی مصرف اند ...

#روایت از پا افتادن 

 

روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 101 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت: 2:26

دلم می خواهد روی پروفایل ام هزار تا جمله بزارم اما هنجارها من و مجبور می کنند سکوت کنم.راست میگن ما هرچی زخم میخوریم از اشنا است مگرنه غریبه چه میدونه زخم کجا است ...

_داشتم مداد میکشیدم تو چشمام ..گفت تو فقط یه شیخ ناامیدی ..اشک دوید تو چشمام ...راست میگفت من یه شیخ ناامید شدم ...لاتقنطوا من رحمه الله هی میگم تو ذهن ام اما خدایا من از پا افتادم . احساس می کنم هیچ کس ندارم ..

#روایت از پا افتادن 

روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 105 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت: 2:26

امشب فراموش نکن هرموقع دلت تنگ شد بزن تو گوش خودت ...

خدایا تمام اش کن ...

ببین من را 

روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 95 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت: 2:26

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 104 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت: 2:26